با علم اگر عمل برابر گردد/ کام دو جهان ترا میسر گردد
مغرور مشو به خود که خواندی ورقی /زان روز حذر کن که ورق بر گردد (ابوسعيد)
شيخ ابوسعيد يكي از مريدان خود به نام خواجه حسن مودب را كه هنوز از خودخواهي
در باطنش بود ، فرمود تا سبدي برداشته به بازار رود ، هر شكنبه و جگر مي يابد بخردو
در آن سبد نهاده در پشت خود نهد و به خانقاه بيايد. خواجه حسن آن سبد بر دوش نهاده
از اينكه مي ديد در انظار مردم جامه گرانبهايش آلوده به خون و نجاست مي شود ازشرم و
خجالت مي مرد و مي رفت. چون نزد شيخ آمد ، شيخ او را گفت: به بازار برو و بپرس كه
مردي را ديده اند كه سبدي پر ازشكنبه و جگربند بر دوش مي كشد.خواجه حسن به
حكم و اشاره شيخ به بازار رفت و از محلي كه سبد بر دوش گذاشته بود از يكا يك
دكان داران مي پرسيد و هيچ كس نگفت من چنين كسي را ديده ام . چون نزد شيخ آمد،
شيخ گفت: اي حسن! آن تويي كه خود را مي بيني .آن ذهن اغواگر توست كه تو را در
چشم تو مي آرايد او را قهر مي بايد كرد.
هر چه جهل و ناآگاهی ما بیشتر باشد بیشتر در مورد خیلی از مسائل که هیچ شناختی
نسبت به آن نداریم قضاوت می کنیم. ما تحت تاثیر باورها و افکار و عقایدمان هستیم و
اگر خطا و اشتباه باشند ما را به بیراهه می برند زیرا اندیشه انسان، به صورت رفتار
ظاهر میگردد و آنچه که به نفس ما قدرت می دهد جهل و نادانی ماست گاهي اوقات
حركتي مي بينيم به اشتباه فكر مي كنيم منظورآن شخص، ما هستيم و در ذهن خود آن را
تفسير بزرگ كرده و دليل دشمني و كدورت را ايجاد مي نماييم. در کل معمولا زمانی قضاوت
می کنیم که عجول ،بدبین ،ظاهر بین ،خود خواه و خودمحور هستیم،به جای
عقل از احساس استفاده می کنیم.
گاهی ز درد درد هیاهوی میزنیم /گاهی ز صاف میکده هیهات میکنیم
چون یک نفس به صومعه هشیار نیستیم / مست و خراب کار خرابات میکنیم(عطار)
نظرات شما عزیزان: