ونک دیار بلند و صبورم
اردیبهشتت مرا بهشتی است که هر سال تکرار می شود ، گل های گیس کمری چشم نوازت طعنه به نرگس و لاله می زند و شبنم صبحگاهی افتاده بر رخسار شقایق ها کوهسارانت اشک شوق فرشته ای است که از آسمان به تماشای زیبابیهایت آمده .
طعم مسحور کننده چوه کمانه و چمه ، بوی زرین کوه آشیانه و پیچیدن سیردل های کوهی ات در دامان نان تونکه و همراهی ماست محلی در کنار چشمه سارانت ، آب حیاتی است که روح انسان را آرامش می دهد .
کودکی ام هنوز در کوهسارانت سرشار از مستی و حیرانی جریان دارد، اگر چه موهایم سپیده شده .
نظرات شما عزیزان: