روزی کریم خان زند در دیوان مظالم نشسته بود ، شخصی فریاد برآورد و کمک طلبید کریم خان از او پرسید کیستی ؟ آن شخص گفت : مردی تاجر پیشه ام و آن چه داشتم از من دزدیدند . کریم خان گفت: وقتی مالت را دزدیدند تو چه کردی؟ تاجر گفت : خوابیده بودم کریم خان گفت چرا خوابیده بودی ؟ تاجرگفت چنین پنداشتم که تو بیدار هستی .
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط حميدرضارضايي
آخرین مطالب