شمیم ادب
علمی،آموزشی،فرهنگی،اجتماعی

 

چه زیباست که در اندیشه‌مان
دوست داشتن‌ است

چه شادی‌بخش است
وقتی نگاه‌مان می‌خندد.

چه مست می‌شود این دنیا آنگاه که
دلمان پر از امید به فردایی روشن است.

من می‌دانم
از همین صبح زیبا

از این گنجشکانی که رقصان آواز می‌خوانند
از این صدای گذر آب در نهر کوچک زندگیمان می‌دانم

آری، امروز روز خوبی‌ست
بی‌شک معجزه‌ای در راه است!!

 




تاریخ: سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

خدا قول نداده آسمون هميشه آبی باشه و باغ ها پوشيده از گل

قول نداده زندگی هميشه به كامت باشه

خدا روزهای بی غصه و شادی های بدون غم و سلامت بدون درد رو هم قول نداده

خدا ساحل بی طوفان، آفتاب بی بارون و خنده های هميشگی رو قول نداده


خدا جاده های آسون و هموار، سفرهای بی معطلی رو قول نداده

قول نداده کوه ها بدون صخره باشن و شيب نداشته باشن


قول داده ؟

ولی خدا رسيدن يه روز خوب رو قول داده

خدا روزی روزانه ، استراحت بعد از هركار سخت و کمک تو كارها و عشق جاودان رو قول داده . عجب روزی می شه اون روز

پس ناملايمات زندگی رو شکر بگو و فقط از خودش کمک بگير که اوجاودانه است و بس

نااميدی مثل جاده ای پر دست اندازه که از سرعت کم می کنه

اما همين دست انداز نويد يه جاده صاف و وسيع رو بهت می ده

زياد تو دست انداز نمون

وقتی حس کردی به اون چيزی كه می خواستی نرسيدی خدا رو شکر کن چون اون می خواد

تو يه زمان مناسب  غافلگيرت کنه و يه چيزی فراتر از خواسته الانت بهت بده


 




تاریخ: سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي


آرژانتین: سرزمین نقره (اسپانیایی)
آفریقای جنوبی: سرزمین بدون سرما (آفتابی) جنوبی (لاتین، یونانی)
آفریقای مرکزی: سرزمین بدون سرما (آفتابی) مرکزی (لاتین،یونانی)
آلبانی: سرزمین کوهنشینان
آلمان: سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن (فرانسوی – ژرمنی)
آنگولا: از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود
اتریش: شاهنشاهی شرق (ژرمنی)
اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان (یونانی)
ازبکستان: سرزمین خودسالارها (سغدی-ترکی-فارسی/دری)
اسپانیا: سرزمین خرگوش کوهی (فنیقی)
استرالیا: سرزمین جنوبی (از لاتین)
استونی: راه شرقی (ژرمنی)
اسرائیل: جنگیده با خدا (عبری)
اسکاتلند:سرزمین اسکات‌ها{در لاتین قوم گائل را گویند}(لاتین).
افغانستان: سرزمین قوم افغان (فارسی)
اکوادور: خط استوا (اسپانیایی)
الجزایر: جزیره‌ها(عربی)
السالوادور: رهایی بخش مقدس (اسپانیایی)
امارات متحده عربی: شاهزاده نشین‌های یکپارچه عربی (عربی)
اندونزی: مجمع الجزایر هند(فرانسوی)
انگلیس: سرزمین پیر استعمار (ژرمنی)
اوروگوئه: شرقی
اوکراین: منطقه مرزی (اسلاوی)
ایالات متحده امریکا: از نام آمریگو وسپوچی دریانورد ایتالیایی
ایتالیا: شاید به معنی ایزد گوساله (یونانی)
ایران: سرزمین آریایی‌ها٬ برگرفته از واژهٔ «آریا» به معنی نجیب و شریف
ایرلند: سرزمین قوم ایر(انگلیسی)
ایسلند: سرزمین یخ (ایسلندی)؛

باهاما: دریای کم عمق یا ریشدارها(اسپانیایی)
بحرین: دو دریا (عربی)
برزیل: چوب قرمز
بریتانیا: سرزمین نقاشی شدگان (لاتین)
بلژیک: سرزمین قوم بلژ (از اقوام سلتی)، واژه بلژ احتمالاً معنی زهدان و
کیسه می‌داده
بلیز: یا از نام دزدی دریایی به نام والاس یا از واژه‌ای بومی به معنای آب گل آلود
بنگلادش: ملت بنگال (بنگلادشی)
بوتان: تبتی تبار
بوتسوانا: سرزمین قوم تسوانا
بورکینافاسو: سرزمین مردم درستکار (از زبان‌های موره –دیولا)
بولیوی: از نام سیمون بولیوار مبارز رهایی بخش آمریکای لاتین

پاراگوئه: این سوی رودخانه
پاکستان: سرزمین پاکان (فارسی /دری)
پاناما:جای پر از ماهی (زبان کوئِوا)
پرتغال: بندر قوم گال (از اقوام سلتی) (لاتین)
پورتوریکو: بندر ثروتمند (اسپانیایی)

تاجیکستان: سرزمین تاجیک‌ها (فارسی /دری)
تانزانیا: این نام از هم امیزی تانگانیگا(سرزمین دریاچه تانگا) + زنگبار است
تایلند: سرزمین قوم تای
ترکمنستان: سرزمین ترک + ایمان=ترکیمان=ترکمان= ترکمن (سرزمین تورک هایی
که مسلمان شده اند)، مربوط به سده های آغازین اسلام
ترکیه: سرزمین قوی‌ها (ترکی با پسوند عربی)
جامائیکا: سرزمین بهاران
جیبوتی: شاید به پادری بافته از الیاف نخل می‌گفتند(زبان آفار)
چاد: دریاچه ( زبان بورنو)
چین: سرزمین مرکزی (چینی)
دانمارک: مرز قوم "دان”؛
دومینیکن: کشور دومینیک مقدس (اسپانیایی)
روسیه: کشور روشن ها، سپیدان (شاید از ریشه سکایی”راؤش”)
روسیه سفید (بلاروس): درخشنده (روس) سفید (روسی)
رومانی: سرزمین رومی‌ها
زلاند نو: زلاند جدید (زلاند نام یکی از استان‌های هلند به معنای دریاست)؛
ژاپن: سرزمین خورشید تابان (ژاپنی)

ساحل عاج: ساحل عاج
سریلانکا: جزیره باشکوه (سنسکریت)
جزایر سلیمان: از نام حضرت سلیمان
سوئد: سرزمین قوم "سوی”
سوازیلند: سرزمین قوم سوازی
سوئیس: سرزمین مرداب
سودان: سیاهان (عربی)
سوریه: سرزمین آشور (سامی)
سیرالئون: کوه شیر

شیلی: پایان خشکی- برف (از زبان بومی آنجا)
صحرا: بیابان (عربی)
صربستان: سرزمین قوم صرب
(یوگسلاوی: (سرزمین اسلاو های جنوب
عراق: شاید از ایراک به معنای ایران کوچک (فارسی)
عربستان سعودی: سرزمین بیابانگردان در تملک خاندان خوشبخت. واژه عرب به
معنی گذرنده و بیابانگرد است، سعود یعنی خوشبخت
فرانسه: سرزمین قوم فرانک (از اقوام سلتی)
فلسطین: یکی از اسامی قدیم رود اردن
فنلاند: سرزمین قوم "فن”
فیلیپین: از نام پادشاهی اسپانیایی به نام فیلیپ
قرقیزستان: سرزمین چهل قبیله (قرقیزی)
قزاقستان: سرزمین کوچگران (قزاقی)
قطر: شاید به معنای بارانی (عربی)
کاستاریکا: ساحل غنی (اسپانیایی)
کانادا: دهکده (زبان سرخپوستی”ایروکوئی”)
کلمبیا:سرزمین کلمب(کریستف کلمب)(اسپانیایی)
کنیا: کوه سپیدی (زبان کیکویو)
کویت: دژ کوچک (هندی-عربی)

گرجستان:سرزمین کشاورزان (یونانی)
لبنان:سفید (عبری)
لهستان: سرزمین قوم "له”
لیبریا: سرزمین آزادی
مجارستان: سرزمین قوم مجار (مجاری)
مراکش: مغرب؛ مصر: شهر – آبادی؛
مقدونیه: سرزمین کوه نشین‌ها، بلندنشین‌ها (یونانی)
مکزیک: اسپانیای جدید (اسپانیایی)
موریتانی: سرزمین قوم مور (لاتین)
میکرونزی: مجمع الجزایر کوچک (فراسوی)

نروژ: راه شمال
نیجر: سیاه (لاتین)
نیجریه: سرزمین سیاه (لاتین)
نیکاراگوئه دریای نیکارائو (نام مردم آن منطقه) – آگوئه (اسپانیایی)

واتیکان: گرفته شده از نام تپه‌ای به نام واتیکان (اتروسکی)
ونزوئلا: ونیز کوچک
ویتنام: اقوام "ویت” جنوبی (ویتنامی)
ولز: بیگانگان (ژرمنی)
هلند: سرزمین چوب (آلمانی)
هند: پر آب (فارسی باستان)
هندوراس: ژرفناها (اسپانیایی)
یمن: خوشبخت
یونان: سرزمین قوم "یون




تاریخ: سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي





اولین بار صائب  تبریزی ، شاعر معروف، اصفهان را با لقب « نصف جهان» خواند.وی اوّلین بار در ابیاتی که در مدح شاه سلیمان صفوی سروده است، به توصیف اصفهان نیز پرداخته است.

صائب در سال 1081  قمری در اصفهان درگذشت و بنا به وصیت وی، بدنش را در تکیه ی درویش صالح دفن نمودند.که اکنون در خیابان صائب شهر اصفهان در محله ی تبارزه ی( تبریزیها) عباس آباد می باشد.

اصفهان شد غیرت افزای بهشت جاودان

زین بنای تازه ی سلطان سلیمان زمان

گشت از این منزل به تشریف تمامی سرافراز

بود اگر زین پیش شهر، اصفهان نصف جهان

زیر ابرو چون سواد دیده می آید به چشم

در خم طاقش سواد سرمه خیز اصفهان

در جوار رفعت این قصر گردون منزلت

کلبه ی زالی است طاق شهرت نوشیروان

 

منبع: کتاب اصفهان و صفویه، جلد دوم

 




تاریخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 


  شتابزده نباشید:

30 دقیقه رودتر از وقت معمول از خانه بیرون بروید.پژوهش ها نشان می دهند که صبح ها هر چه کمتر شتابزده و دستپاچه باشید، در باقی روز کمتر فشار عصبی خواهید داشت.

 

  میان وعده بخورید:

فلاسکی کوچک از نوشیدنی دلخواهتان و یک پاکت  خوراکی سبک حاضری و فاسد نشدنی مانند شکلات های مقوی و سرشار از پروتئین، میوه های خشک و آجیل، قوطی های آب میوه یا بیسکوئیت را همراه خود به محلّ کارتان ببرید.چند ساعت کار بدون خوردن کمی غذای سبک، ممکن است سبب افت میزان قند خون و تشدید فشار عصبی شما شود.

 

  کمی به خودتان افتخار کنید:

بیشتر ما ، وقت کافی نمی گذاریم تا به خاطر کارهایی که از پسِ آن ها برآمده ایم، از خودمان تعریف و تمجید کنیم. بنابراین، زمانی که به هدف اولیه یا اهداف بلند مدّت رسیدید، با صدای بلند به خودتان بگویید که چه کار خوبی انجام داده اید، با این کار ، اعتماد به نفس بالایی پیدا می کنید که به شما کمک می کند تا زمانی طولانی ، در بحبوحه ی خشم و هیجان محیط کار، خونسردی خود را حفظ کنید.

 

  استرس و نگرانی خود را  ظرف 10 دقیقه برطرف سازید:

درِ اتاق کارتان را ببندید و درباره ی آن چه شما را مضطرب و عصبی می کند، فکر کنید. کاغذی بردارید و با این عنوان ها آن را به سه قسمت تقسیم کنید: ناراحتی من، چرا این موضوع مرا نگران می کند؟ بدترین اتفاقی که ممکن  بود رخ بدهد...

زمانی که بدترین سناریو را در نظر بگیرید و متوجه شوید که احتمالا هرگز رخ نخواهد داد، می توانید با بار سبک تری سرِ کارتان برگردید.

 

  حرکات کششی انجام دهید:

اگر شغلی پشت میز نشینی و کم تحرک دارید، این کار برای شما از اهمّیِّت خاصی برخوردار است.پاهای خود را بلند کنید و مدّت 30 ثانیه در حالت کشیده نگه دارید، این حرکت خطر لختگی خون ناشی از نشستن بسیار طولانی در یک وضعیت را کاهش می دهد.تمرین مفید دیگر، گذاشتن یک دست پشت گردن و کشیدن آن در حالی است که با دست دیگر، آرنجتان را گرفته اید. جهت ها را عوض کنید و تمرین را تکرار کنید.

 

  چشم اندازی برای یادآوری داشته باشید:

گاهی فشار عصبی می تواند بر شما چیره شود. امّا مشکلات از آن چه به نظر می آیند، کوچک تر هستند.برای یادآوری این نکته به خود ، در دفتر کارتان عکسی بگذارید.عکسی که از کره ی زمین یا فضا گرفته شده باشد. و هر زمان که احساس درماندگی کردید به آن نگاه کنید. واقعا بین این ستارگان بی شمار و برخورد همیشگی امواج به ساحل، این مشکل تا چه اندازه اهمّیّت دارد؟

  از قبل برنامه ریزی کنید:

زمانی که کار، سخت و دشوار می شود، کمی از وقت اضافی خود، مثل تعطیلات اخر هفته، و شب ها را به تهیه ی فهرستی از کارهای ضروری هفته ی بعد، اختصاص دهید.فهرست کارها را آماده کنید.کنار هر مورد، یک مربع کوچک بگذارید و هرکاری را که انجام می دهید، در مربع آن تیک بزنید.با انجام این کار، بر کارتان ، متمرکز باقی خواهید ماند و تیک زدن آن مربع ها بسیار لذت بخش خواهد بود.

 

  با همکارانتان معاشرت کنید:

هراز گاهی با همکارانتان در جایی دورِهم جمع شوید که بتوانید در باره ی موضوع کاری خاصی گفت و گو کنید. ذهن جمعی تان را برای یافتن راه های بهتر انجام دادن آن کار، به کار ببرید.

 

  دلیل کار کردن را به خود یادآوری کنید:

برای یادآوری زندگی خصوصی خود، در دفتر کارتان نمایشگاه کوچکی برپا کنید و عکس های همسر ، و فرزندان و عکس جالبی از تفریح و سرگرمی خودتان ، و هم چنین یک یادگاری که مناسبت خاصی را به یادِ شما می آورد، در آن بگنجانید. هنگامی که که احساس درماندگی و فشار عصبی می کنید، 5 دقیقه فقط به آن عکس ها نگاه کنید. روزی که عکس ها را گرفته اید، به یاد بیاورید. یادگاری را در دست تان بگیرید و در ذهنتان به روزی که آن را گرفتید ، برگردید. حالا شما آماده اید که سرِ کارتان برگردید

 




تاریخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

دیوارهای خالی اتاقم را

از تصویرهای خیالی او پر می کنم

خدای من زیباست

خدای من رنگین کمان خوشبختی ست

که پشت هر گریه

انعکاسش را

روی سقف اتاق می بینم


من هیچ

با زبان کهنه صدایش نکرده ام

و نه

لای بقچه پیچ سجاده

رهایش

او در نهایت اشتیاق به من عاشق شد و

من در نهایت حیرت

حالا
گاه گاهی که به هم خیره می شویم

تشخیص خدا و بنده چه سخت است

 




تاریخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

دلتنگي..

كاش هرگز قلبی نبود ...

که بعد احساسی باشد

بعد آدمی بیاید بعد احساسی و قلبی بتپد

و بعد ...

عزیزی برود آدمی بماند  خالی از احساس و قلبی که

دیگر دلتنگ می تپد...

آرامش مي خواهم...............

همه می گویند همه چیز هست، غافل از اینکه من همه چیز نمی خواهم...

 

   فقط کمی "آرامش" می خواهم...

از همان "آرامش" هایی که مانندِ

"بیدی است که با هر بادی نمی لرزد." و فرو نمیریزد.

اگر در دست و بالتان بود به قیمت هنگفتی خریدارم... 

غمگینم.......

مثل عکسی در اعلامیه ترحیم!

که "لبخندش" دیگران را "می گریاند "

مواظب خودت باش .............
به من قـــــــــــول بده

در تمام سال هایی که باقی مانده و شاید هرگز ندیدمت شایدتاابـــــــــــــد...

مواظـــــــــــب خودت باش

دیگرشاید نه، حتما نیستم تا یاد آوریـت کنم. 

 حرف اشتباهی است که:

فقط زنها وآدمهای ضعیف  گریه می کنن خیلی از آدمها

شاید به خاطراینکه خیلی وقته قوی بودند ولی الان دیگه کم آوردندشاید خسته اند...

شاید حرف های نگفته تو دلشون زیاده گریه میکنن بلکه خالی بشن و

خیلی ها گریه می کنند که.... 

 

آقاي من  ندبه اي بخوان.........    

سالهاست جمعه ها برای آمدنت ندبه می خوانیم

آقای من سالهاست که ما رفته ایم...

ند به ای بخوان

شاید این جمعه ما آمدیم!

 


 

 

 

 

 

 




تاریخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي


ونک شهری است در بخش مرکزی شهرستان سمیرم استان اصفهان ایران.
اسناد و مدارکی دال بر این موضوع می باشد که اقوام اولیه ساکن در این شهر به تهران مهاجرت کرده و نام ونک تهران نیز بر گرفته از این شهر می باشد. مردم این شهر افراد خونگرم و با پشتکاری هستند که در طول تاریخ چند صد ساله این شهر افتخارات شگرف را کسب کرده اند...

یکی از بارزترین خصلت مردم این شهر تعصب خاصیست که نسبت به زادگاه خود دارند.
شهر ونک در ۱۹۰ کیلومتری اصفهان و در ۳۳ کیلومتری شهرستان سمیرم قراردارد دارای آب و هوای معتدل کوهستانی می باشد از جاهای دیدنی این شهر عبات از:
۱- امامزاده زیدبن علی در ۱۷ کیلومتری جاده ونک به سمیرم
۲- امامزاده معصومه خاتون در ۲ کیلومتری غرب شهر
۳- چشمه ناز ونک و منطقه شمس آباد
۴- سد کمانه
۵- مناطق دیدنی دیگر که شامل مناطق کشاورزی می باشد عبارت از ۱- عقدک ۲- سرتنگ ۴- چمه ۵- نخودان ۶- حنا علی شاه ۷- جسور ۸- مندک و سهران ۹- و اطراف خود شهر نام شهر به قولی برگرفته شده از گونه درختان جنگلی فراوان بنام ون (ون زار) می باشد که در نهایت به ونک تبدیل گردیده است .
در لغت نامه مرحوم دهخدا و کتاب فرهنگ معین عنوان روستائی با بیش از سه هزار سکنه از توابع شهرستان سمیرم، استان اصفهان آمده است با وجود سنگ نوشته ها و سابقه تاریخی، دلالت بر قدمتی تا یکهزار سال پیش را دارا می باشد.

قدمت ونک

مدارک مکتوب به شرح زیر می باشد :

  1. در ده ونک تهران که بخشی از مردمش از شهر ونک بدانجا مهاجرت نموده اند. امامزاده ای به نام آسید قاضی الصابر ونکی مدفون است که در سال ۵۵۵ ه.ق وفات یافته است. با احتساب حداقل سن برای امامزاده قدمت ونک تهران حدود ۹۰۰ سال است و لذا قدمت شهر ونک بالای ۹۰۰ سال می باشد.
  2. از قدیمی ترین گورستان عمومی ونک که حدود ۵۰ سال پیش تخریب و در محل آن مدرسۀ سمیه تأسیس شده است هیچ گونه مدرکی در دسترس نیست. اما در گورستان شرقی ونک پس از چند ساعت بررسی و تحقیق به سنگ قبری دست یافتیم که ۵۶۴ سال قدمت دارد. متن نوشتۀ سنگ قبر به صورت تصویر و ترکیب خود آن در زیر آمده است :

الله محمد علی هذا القبر مرحوم [م] الشهید الارحمته الله بی بی بنت محمد در تاریخ ماه رجب سنه احد ستین ثمانیه [کذا] (سال ۸۶۱ هجری قمری)

متأسفانه اکثر کتابهای قدیمی ونک را چند سال پیش عتیقه خران شیرازی به یغما بردند و تعداد اندکی هم که احتمالاً موجود است در پستوها (انبارها) در تاریکی مطلق با گرد و خاک و نم و رطوبت دست و پنجه نرم می کنند.

موقعیت جغرافیایی ونک

شهر ونک با مختصات ۵۱ درجه و ۲۵ دقیقه طول شرقی و ۳۱ درجه و ۳۲ دقیقه عرض شمالی، در جنوب غربی استان اصفهان و در دامنه ی ارتفاعات زاگرس مرکزی قرار گرفته است. فاصله ی ونک تاشهر اصفهان، از طریق شهرهای سمیرم و شهرضا حدود ۱۹۰ کیلومتر است. ونک و حومه ی آن از شمال به شهرستان بروجن، از جنوب به شهرستان یاسوج، از شرق به شهرستان سمیرم و از غرب به شهرستان لردگان با مساحت ۵۰۰ کیلومتر مربع محدود می گردد. شهر ونک را می توان یکی از مراکز غنی گردشگری به حساب آورد. دلیل آن را هم وجود هوای بسیار مطبوع در فصل بهار و تابستان دانست که به دور از دود و دم و ساختمانهای شهرهای بزرگ بوده و منظره های طبیعی و بی نظیر خود را حفظ کرده است. دلیل دیگر را می توان، ارتفاع مناسب این منطقه از سطح دریا دانست و همچنین کوهها و چشمه های بیشماری که آن را احاطه کرده است. آب و هوایی همانند مناطق شمالی کشور، ولی در مرکز ایران زمین. در فصل پاییز و زمستان نیز منظره های کم نظیری شکل می گیرد که چشم و روح هر بیننده ای را باز و شاد می نماید. وجود مقبره های دو امامزاده، قدمگاه خواجه خضر، مناظر زیبای چشمه ناز، سد کمانه، دره قاش با چشمه و آبشار کوچک، تنگ امامزاده عقدک، چشمه های مزرعه ی چمه، چشمه های جسور و اسفراهان، مزرعه شمس آباد محل تلاقی دو رودخانه ی شمس آباد و گندمان، از صفحات زیبای این مجموعه است. شهرداری شهر ونک سعی کرده است که با فراهم کردن امکانات اولیه (از جمله راهسازی های جدید، مناطق اسکان و . . . ) برای گردشگران و سرمایه گذاران محترم، علاوه بر جلب رضایت خاطر ایشان، سهولت در دسترسی به مناطق مختلف این منطقه ی بی نظیر را فراهم آورد.

گیاهان دارویی ونك

در این بخش گیاهان دارویی شناخته شده منطقه را به شما معرفی کرده و برابر بررسی های انجام شده چگونگی استفاده از آنها را توضیح می دهیم. متأسفانه اطلاعات مکتوب قدمای ونک به دست نیامد اگرچه اکثر صاحبنظران، بر آنند که در ونک کتابی از زمان مرحوم کربلایی خسرو بزرگ و محمدخان جراح وجود داشته و مورد استفاده قرار می گرفته است، لذا اطلاعاتی که تقدیم شما می شود از نوع تجربی و سینه به سینه می باشد که امید است جوانان علاقمند منطقه و همچنین دیگر متخصصان از این اطلاعات مختصر بهره جسته و در راه تأمین سلامت مردم گام های موثری بردارند و این گیاهان جایگزین مناسبی برای داروهایی شیمیایی شوند. پس از مطالعه این قسمت که مردم ونک تجربه کرده اند، نظر شما را به اسامی گیاهان دارویی که آقای دکتر صفایی جمع آوری کرده اند جلب می کنم: آندشت: این گیاه در کوه رگ اسپید می روید و بادبر (بادشکن) است. مزه تند شبیه پیاز دارد و بوته اش شبیه لیزک است. اوشون ترکی: این گیاه شبیه گیاه مرزن جوش است و به شخص مبتلا به اسهال می خورانند. اولیله: چای کوهی هم به آن می گویند. دم کرده آن را برای رفع دردهای شکم و کمر استفاده می کنند. اووشون جیره یا ژیره: نوعی آویشن معطر گرم است که خاصیت بادبری دارد آن را به صورت دم کرده میل می کنند و یا کوبیده برگ های آن را روی غذا به خصوص تخم مرغ آب پز می ریزند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




تاریخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

کــوچـــه

اثری ماندگار از زنده یاد فریدون مشیری

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:

یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینة عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

با تو گفتم:‌ حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،نتوانم!

روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،

باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت

اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم


بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

 

 




تاریخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

نیمی از مردم جهان، افرادی هستند که چیزهایی برای گفتن دارند ولی قادر به بیان آن نیستند ونیم دیگرافرادی هستند که چیزی برای گفتن ندارند ،اما همیشه در حال حرف زدن هستند(رابرت لی فراست Robert Frost)


 

هـمـیـشـه حـرفـی بـزن، کـه بـتـوانی آنـرا بـنـویـسی چـیـزی را بـنـویـس، کـه بـتـوانـی آنـرا امـضـاء کـنـی وچـیـزی را امـضـاء کـن کـه بـتـوانی پـایـش بـایـسـتی " نـاپـلـئـون بـنـاپـارت"...


اگر مي خواهی پس از مرگ فراموش نشوی ، يا چيزی بنويس كه قابل خواندن باشد، يا كاری بكن كه قابل نوشتن باشد . " بنجامين فرانكلين "


انسان موجود عجيبی است اگر به او بگـوييد در آسمـان، يـكصد ميـليارد و نهصد و نود و نه ستاره وجود دارد بي چون و چرا مي پـذيرد، اما اگر در پاركی بـبيند روی نيـمكـتي نوشته اند رنگی نشـويد بي درنگــــ انگشتــــ خود را روی نیمکتــــ می کـشد تا مـطمئـن شـود -نیچه-



حـتـی افـرادی هـم که مـعـتـقـد هـستـنـد سـرنـوشـتـــــ هـمه از قـبـل تعـیـیـن شـده و قـابـل تغـیـیـر نیـسـتـــــــ ؛ مـوقـع رد شـدن از خـیـابـان ابـتـدا دو طـرفـــــ آن را نگاه میـکـنـنـد .اسـتـیـون هـاوکـیـنگـــــ...

 


جـهـان سـوم جـایی سـتــــ كـه هـر كـس بخـواهـد مـمـلكـتـش را آبـاد كـنـد خانـه اش خـرابـــــ مـیـشـود ،وهـر كـس بخـواهـد خانـه اش را آبـاد كـنـد بـايـد بـرای ويـرانی مـمـلكـتـش بكـوشـد."پـروفـسـور مـحـمـود حـسابی"...

 




تاریخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم:
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست؟
آن یک جواب داد: چه دانیم ما که چیست؟
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت:
این اشک دیده من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست

پروین اعتصامی

باز باران با ترانه
با گوهرهاي فراوان
مي خورد بر بام خانه
يادم آرد روز باران
گردش يك روز دیرین
خوب و شیرین
توي جنگل هاي گيلان
كودكي ده ساله بودم
شاد و خرم
نرمو نازك
چست و چابك
با دو پاي كودكانه
مي دويدم همچو آهو
مي پريدم ازلب جوي
دور ميگشتم ز خانه
مي شنيدم از پرنده
داستان هاي نهاني
از لب باد وزنده
رازهاي زندگاني
بس گوارا بود باران
وه چه زيبا بود باران
مي شنيدم اندر اين گوهر فشاني
رازهاي جاوداني, پندهاي آسماني
بشنو از من كودك من
پيش چشم مرد فردا
زندگاني خواه تيره خواه روشن
هست زيبا, هست زيبا, هست زيبا
قيصرامين پور- روحش شاد

روباه و زاغزاغکی قالب پنیری دید
به دهان بر گرفت و زود پرید
بر درختی نشست در راهی
که از آن می گذشت روباهی
روبه پر فریب و حیلت ساز
رفت پای درخت و کرد آواز
گفت: به به، چقدر زیبایی
چه سری، چه دمی، عجب پایی
پر و بالت سیاه رنگ و قشنگ
نیست بالاتر از سیاهی رنگ
گر خوش آواز بودی و خوشخوان
نبدی بهتر از تو در مرغان
زاغ می خواست قار قار کند
تا که آوازش آشکار کند
طعمه افتاد چون دهان بگشود
روبهک جست و طعمه را بربود



:: 

 




تاریخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

سی نصیحت زرتشت

1. آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر
2. قبل از جواب دادن فکر کن
3. هیچکس را تمسخر مکن
4. نه به راست و نه به دروغ قسم مخور
5. خود برای خود، زن انتخاب کن
6. به ضرر و دشمنی کسی راضی مشو
7. تا حدی که می توانی، از مال خود داد و دهش نما
8. کسی را فریب مده تا دردمند نشوی
9. از هرکس و هرچیز مطمئن مباش
10. فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی
11. بیگناه باش تا بیم نداشته باشی
12. سپاس دار باش تا لایق نیکی باشی
13. با مردم یگانه باش تا محرم و مشهور شوی
14. راستگو باش تا استقامت داشته باشی
15. متواضع باش تا دوست بسیار داشته باشی
16. دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی
17. معروف باش تا زندگانی به نیکی گذرانی
18. دوستدار دین باش تا پاک و راست گردی
19. مطابق وجدان خود رفتار کن که بهشتی شوی
20. سخی و جوانمرد باش تا آسمانی باشی
21. روح خود را به خشم و کین آلوده مساز
22. هرگز ترشرو و بدخو مباش
23. در انجمن نزد مرد نادان منشین که تو را نادان ندانند
24. اگر خواهی از کسی دشنام نشنوی کسی را دشنام مده
25. دورو و سخن چین مباش و نزدیک دروغگو منشین
26. چالاک باش تا هوشیار باشی
27. سحر خیز باش تا کار خود را به نیکی به انجام رسانی
28. اگرچه افسون مار خوب بدانی ولی دست به مار مزن تا تو را نگزد و نمیری
29. با هیچکس و هیچ آیینی پیمان شکنی مکن که به تو آسیب نرسد
30. مغرور و خودپسند مباش، زیرا انسان چون مشک پرباد است و اگر باد آن خالی شود چیزی باقی نمی ماند

 

 

 

 




تاریخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

       
 

عجايب هفتگانه از بحثهاي داغ و هميشگي مردم در مجالس و محافل است وبراي روشن شدن مطلب به چگونگي به وجود آمدن آنها اشاره مي‌شود.

1. اهرام ثلاثه مصر: مشهورترين فراعنه مصر سه پادشاه از سلسه چهارم اند كه در حدود سه هزار سال قبل از ميلاد مي‌زيسته اند و ابنيه عظيمي به عنوان خوابگاه ابدي خود ساخته اند كه به نام اهرام ثلاثه مصر معروف است. در يكي از سالنها جسد موميائي كئوپس فرعون مصر گذاشته شده است.2800سال قبل از ميلاد

2. حدايق معلّقه يا باغهاي آويزان: در بابل قديم يكي از عجائب هفتگانه جهان قديم است كه به قصر شاهي متصّل بود و منسوب به نبوكد نصر «بُخت نصر» دوّم است و گويند او باغها را براي زن خود سميراميس بر تپّه هاي مصنوعي كه باستون بنا شده بود و 75قدم از سطح زمين ارتفاع داشت با هزينه بسيار بنا كرد و درختان بلند كمياب كاشته بودند.

3. مجسّمه زئوس «ژوپیتر»: طبق افسانه هاي روم قديم وي خداي خدايان در شهر المپيا حاكم نشين يونان نصب شده بود و در خلال جنگهاي گوناگون از بين رفته است.

4. معبد آرتميس: يكي از معابد بزرگ جهان بوده داراي 127ستون مي‌باشد و پنج سال پيش از تولّد حضرت مسيح ساخته شده است جنس آن از مرمر خالص گرانبها است.

5. آرامگاه موسولوس: يكي ديگر از شاهكارهاي هنري است كه به دستور زن باوفايش در تاريخ325 پيش از ميلاد ساخته شده ولي بر اثر مرور زمان و زلرله هاي شديد قسمتهائي از آن شكــاف برداشته و خــراب شده است، در قرن نوزدهم قسمتهاي قيمتي آن به موزه لندن برده شده است.

6. مجسّمه آپولون : خداي روشنائي يونان باستان «وي پسرزئوس ولتو و برادر آرتميس بود» كه در سال 280قبل از ميلاد ساخته شده و نصب آن از شاهكارهاي صنعت است.

7. فار «فانوس» اسكندريّه: در نزديكي بندراسكندريّه برج بزرگي ساخته بودند كه در بالاي آن شب وروز آتشي روشن بود و به نام چراغ دريائي ناميده مي‌شد چراغ دريائي اسكندريّه جالبترين و سودمندترين عجايب هفتگانه است.




تاریخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

شاید تا به حال برای شما نیز پیش آمده باشد که در نرم افزارهای آفیس مثل MS Word و MS PowerPoint فایلی را ایجاد کرده اید و سپس با فونتهای مختلف متن خود را تایپ نموده اید، اما وقتی آن را برای پرینت و یا نمایش، به کامپیوتر دیگری منتقل میکنید، خواهید دید که تمام فونت هایتان به هم ریخته است.
حتمأ میدانید که این موضوع به خاطر آن است که شما بر روی کامپیوترتان از فونتی استفاده کردهاید که بر روی سیستم دوم وجود ندارد! اما راه حلهای مختلفی برای این کار وجود دارد. یکی از آنها این است که از فایل خود خروجی
PDF بگیریم یا از صفحه متن عکس بگیریم. اما مشکل اینجاست که اگر بخواهیم بر روی کامپیوتر دوم این فایل را ویرایش کنیم چه؟ فونتها را با خود حمل کنیم و روی کامپیوتر دوم نصب کنیم؟
راه حل درستیست اما این کار کمی وقتگیر است! اما راه بهتری به وسیله
Office 2007 امکان پذیر شده است! در این ترفند نحوه حفظ ثبات فونت ها بدون استفاده از راه های پیچیده را به شما معرفی خواهیم کرد ، البته به وسیله Microsoft Word 2007 و نسخه های بالاتر!

برای این کار:

بعد از اینکه متن خود را تایپ کردید و در آن از فونتهای مختلف استفاده نمودید، در سمت چپ و بالای Word یا PowerPoint ، بر روی گوی دایرهای شکل نرم افزار کلیک کنید تا منوی اصلی آن باز شود.

اکنون در قسمت پایینی و سمت راست این منو، روی گزینه Word Options کلیک کنید.

در پنجرهای که باز میشود، از قسمت Save در بخش Preserve fidelity when sharing this document ، تیک گزینه Embed fonts in the file را بزنید.

با انتخاب این گزینه تمام قلمهای به کار رفته در متن شما هنگام ذخیرهسازی، به فایل چسبیده شده و در هر سیستم دیگری که آن را باز کنید، بدون هیچ مشکلی نمایش داده میشود.

توجه کنید که در این بخش گزینهای با عنوان Do not common system fonts وجود دارد که بهتر است تیک آن را نیز بزنید. در غیر این صورت، تمام قلمهای پیشفرض سیستمی نیز به فایل، میچسبد و در نتیجه حجم فایل نهایی، بسیار زیاد می شود.

 




تاریخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

 عکس   شعر طنز و جالب در مورد شب یلدا

شب یلدا کـــه رفتم ســــوی خـانه              گرفتـــــــم پرتقـــــــــــــال و هندوانه

خیـــــار و سیب و شیرینی و آجیل              دوتـــــا جعبه انــــــــــــــار دانه دانه

گـــــــز و خربوزه و پشمک که دارم               ز هــــــــر یک خاطراتی جــــــاودانه

شب یلدا بــــــــوَد یا شـــــــام یغما              و یــــــــــــــا هنگــــــــام اجرای ترانه

به گوشم می‌رسد از دور و نزدیک             نوای دلکـــــــــش چنگ و چغــــــانه

ادامه مطلب رو از دست ندید . . !

 

 

پس از صرف طعام و چــــای و میوه             تقاضــــــــا کردم از عمّـــــــه سمانه

که از عهــــــد کهـــــــــن با ما بگوید            هم از رسم و رســــــــــوم آن زمانه

چه خوش میگفت و ما خوش میشنیدیم    پس از ایشان مرا گـــــــل کرد چانه

نمی‌دانم چـــــــرا یک دفعـــــه نامِ-            “جنیفر لوپز” آمــــــــــــــــد در میانه

عیالم گفت:خواهــــــــــان منی تو              و یا خواهــــــــان آن مست چمانه؟

به او با شور و شوق و خنده گفتم             عزیزم با اجــــــــازه، هــــــــــر دُوانه!!

نمی‌دانی چه بلوایی به پـــــا شد            از آن گفتــــــــــــــــار پاک و صادقانه

به خود گفتم که”بانی” این تو بودی           که دست همســـــــرت دادی بهانه

خلاصه آنچنــــــــــــــان آشوب گردید           کـــــــــه از ترسم برون رفتم ز خانه

ز پشت در زدم فریـــــــــــاد و گفتم:            “مدونا” هم کنارش، هر سه وانه!!

و آن شب در به روی مــن نشد باز             شدم چـــــــــون مرغ دور از آشیانه

شب جمعــــــــــــه برای او نوشتم              ندامت نامـــــــــــــه، امّـــا محرمانه

نمی‌دانم پس از آن نامــــــه دیگر              عیالم کینه بــــــــــــا من داره یا نِه

ولی بگذار- بــــــــــــــا صد بار تکرار-            بگویم آخرین حرفــــــــــــــم همانه!!

 




تاریخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

 

هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین

http://ahange-del.persianblog.ir/

زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است

 




تاریخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

                ای دل چه اندیشیده ای درعذرآن تقصیرها

               زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا

               زان سوی اوچندان کرم زین سوخلاف وبیش وکم

               زان سوی او چندان نعم ، زین سوی تو چندین خطا

               زین سوی تو چندین حسد، چندین خیال وظن بد

               زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا

               چندین چشش ازبهرچه ؟ تاجان تلخت خوش شود

               چندین کشش ازبهرچه ؟ تا در رسی در اولیا

               ازبدپشیمان می شوی ،الله گویان می شوی

               آن دم تو را او می کشد تا وارهاند مرتورا

               ازجرم ترسان می شوی ، وزچاره پرسان می شوی

               آن لحظه ترساننده رابا خودنمی بینی چرا؟

               گرچشم تو بربست او چون مهره ای دردست او

               گاهی بغلتاندچنین گاهی ببازد درهوا

               گاهی نهد درطبع تو سودای سیم و زروزن

               گاهی نهددرجان تو نورخیال مصطفی

                این سوکشان سوی خوشان وان سوکشان باناخوشان

               یا بگذردیا بشکند کشتی دراین گرداب ها

               چندان دعاکن درنهان چندان بنال اندرشبان

               کزگنبدهفت آسمان درگوش تو آید صدا

               بانگ شعیب وناله اش وان اشک هم چون ژاله اش

                چون شد زحد،ازآسمان آمدسحرگاهش ندا

                گرمجرمی بخشیدمت وزجرم آمرزیدمت

                فردوس خواهی دادمت خامش رها کن این دعا

                گفتا نه این خواهم نه آن دیدارحق خواهم عیان 

                گرهفت بحرآتش شود من در روم بهرلقا

                گر رانده ی آن منظرم ،بسته است ازاو چشم ترم

                من درجحیم اولی ترم جنت نشاید مرمرا

                جنت مرا بی روی او هم دوزخ است وهم عدو

                من سوختم زین رنگ وبو کو فر انواربقا

                گفتندباری کم گری تاکم نگردد مبصری 

                که چشم نابینا شود چون بگذردازحد بکا

                گفت ار دوچشمم عاقبت خواهند دیدن آن صفت 

                هرجزو من چشمی شود کی غم خورم من ازعمی

                ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن

                تاکورگردد آن بصر کو نیست لایق دوست را

                اندرجهان هرآدمی باشد فدای یارخود 

                یاریکی انبان خون یاریکی شمس ضیا

                چون هرکسی درخورد خود یاری گزیدازنیک وبد

                ما رادریغ آید که خود فانی کنیم ازبهرلا

                روزی یکی همراه شدبا بایزید اندررهی 

                پس بایزیدش گفت چه پیشه گزیدی ای دغا

                گفتا که من خربنده ام.  پس بایزیدش گفت رو

                یارب خرش رامرگ ده تا او شود بنده ی خدا

                              ( از غزلیات شورانگیزمولوی دردیوان شمس )

 

 




تاریخ: شنبه 25 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

اینک که من از دنیا میروم 25 کشور جزو امپراطوری ایران است.

در تمام این کشور ها پول ایران رواج دارد و ایرانیان در آن کشورها

دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران محترم شمرده

می شوند. جانشین من خشایار باید بداند همانند من در حفظ این

کشور بکوشد و راه نگهداری این سرزمین ها این است که در امور

داخلی آنها دخالت نکند و مذهب و شعایر آنها محترم بشمارد.

اکنون که من از دنیا می روم تو 12 کرور زر در خزانه سلطنتی داری

و این زرها یکی از ارکان قدرت توست زیرا قدرت پادشاه به شمشیر

نمی باشد بلکه به ثروت میباشد البته به خاطر داشته باش که تو

باید به زرها بیافزایی نه اینکه از آن بکاهی من نمی گویم در مواقع

ضروری از آن برداشت نکنی زیرا قائده زر در زرخانه این است که

هنگام ضرورت از آن برداشت کنی اما در اولین فرصت آنچه

برداشتی برگردان. مادرت آتوسا بر من حق دارد و پیوسته وسایل

رضایت خاطرش را فراهم کن 10 سال است که من مشغول

ساختن انبارهای غله در کشور هستم من روش ساختن این انبارها

را که با سنگ بنا می شود به شکل استوانه است را از کشور مصر

آموختم و چون انبارها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن بوجود

نمی آید و غله بدون اینکه فاسد شود چند سال می ماند تو باید

بعد از من ساختن انبارهای غله را ادامه دهی تا اینکه همواره آذوقه

2یا 3 سال کشور ذخیره باشد.

هرگز و هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مهم مملکتی

نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافی است چون

اگر دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی بگماری و آنها به

مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند تو نخواهی توانست آنها

را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری که

رعایت دوستی رابنمایی. 

کانالی را که می خواستیم بین شط نیل و دریای سرخ ایجاد کنم به

اتمام نرسیده و تمام کردن آن از نظر بازرگانی و جنگی خیلی

اهمیت دارد و تو باید آن کانال را به اتمام برسانی همچنین عوارض

تردد کشتی ها از آن نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان ترجیح

دهند از آن نگذرند. اکنون قشونی به مصر فرستاده ام تا در قلمرو

ایران نظم برقرار سازد ولی فرصت نکردم قشونی به یونان بفرستم

تو با ارتشی قوی و نیرومند به یونان حمله کن و به آنان بفهمان که

پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را نابود کند. توصیه دیگر من

به تو این است که هرگز درغگو و متقلب را به خود راه مده چون

هردوی آنها آفت آفت سلطنت، هستند و هرگز همال دیوان را به

مردم مسلط مکن و برای اینکه آنها بد رفتاری 

کنی آنها نمی توانند معامله متقابل کنند و اما در میادین نبرد تلافی

خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدنشان شود. امر آموزش را ادامه

بده بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا فهم و عقل آنها

فزونی یابد در این صورت با اطمینان بالاتری می توانی 

سلطنت نمایی ، همواره حامی کیش یزدان پرستی باش اما هیچ

قومی را مجبور مکن که پیرو کیش تو باشند و پیوسته به خاطر

داشته باش که هرکس آزاد است از هر کیشی و آئینی که میل

دارد پیروی نماید. 

پس از مرگ بدنم را بشوید و آنگاه در کفن بپیچانید و در تابوت

سنکی قرار بدهید و در قبر بگذارید اما قبرم را مسدود مکنید تا هر

زمانی که تابوت مرا ببینی دریابی که پدرت زمانی پادشاهی مقتدر

بوده است و تو نیز همچون من روزی خواهی مُرد و با دیدن من غرور

برتو غلبه نخواهد کرد اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی بگو که قبر مرا

مسدود نمایند و وصیت کن تا پسرت نیز در مورد تو چنین نماید.زنهار

هرگز مدعی و هم قاضی مشو و اگر نسبت به کسی ادعایی داری

موافقت کن یک قاضی بیطرف آن را بررسی و حکم نماید زیرا مدعی

اگر قاضی شود ظلم خواهد کرد. هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا

قاعده این است که وقتی کشوری آباد نشود رو به ویرانی خواهد

رفت آباد کردن،حفر قنات و احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول

قرار ده عفو و سخاوت را فراموش مکن وجدان که بعد از عدالت

برجسته ترین صفت پادشاهان عفو و سخاوت است ولی موقعی

است که نسبت به تو خطایی کرده باشند و اگر به دیگری خطایی

کرده باشند و تو آنرا عفو کنی ظلم کرده ای. 

دیگر چیزی نمی گویم و این اظهارات را با حضور کسانی غیر از تو

که اینجا هستند عنوان داشتم تا اینکه بدانند قبل از مرگ من این

توصیه ها را کردم و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می

کنم مرگ من نزدیك است.

 

 




تاریخ: شنبه 25 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

در جهان تنها یك فضیلت وجود دارد
و آن آگاهی است
و تنها یك گناه،
وآن جهل است
و در این بین ، باز بودن و بسته بودن چشم ها،
تنها تفاوت میان انسان های آگاه و نا آگاه است
نخستین گام برای رسیدن به آگاهی
توجه كافی به كردار ، گفتار و پندار است.
زمانی كه تا به این حد از احوال جسم،
ذهن و زندگی خود با خبر شدیم،
آن گاه معجزات رخ می دهند.
در نگاه مولانا و عارفانی نظیر او
زندگی ، تلاش ها و رویاهای انسان
سراسر طنز است!
چرا كه انسان نا آگاهانه
همواره به جست و جوی چیزی است
كه پیشاپیش در وجودش نهفته است!
اما این نكته را درست زمانی می فهمد
كه به حقیقت می رسد!
نه پیش از آن!
مشهور است كه "بودا" درست در نخستین شب
ازدواجش، در حالی كه هنوز آفتاب اولین صبح
زندگی مشتركش طلوع نكرده بود، قصر پدر را در
جست و جوی حقیقت ترك می كند. این سفر سالیان
سال به درازا می كشد و زمانی كه به خانه باز می گردد
فرزندش سیزده ساله بوده است! هنگامی كه
همسرش بعد از این همه انتظار چشم در چشمان
"بودا" می دوزد، آشكارا حس می كند كه او به حقیقتی
بزرگ دست یافته است. حقیقتی عمیق و متعالی.
بودا كه از این انتظار طولانی همسرش
شگفت زده شده بود از او میپرسد: چرا به دنبال
زندگی خود نرفته ای؟!
همسرش می گوید: من نیز در طی این سال ها
همانند تو سوالی در ذهن داشتم و به دنبال پاسخش
می گشتم! می دانستم كه تو بالاخره باز می گردی
و البته با دستانی پر! دوست داشتم جواب سوالم را
از زبان تو بشنوم، از زبان كسی كه حقیقت را
با تمام وجودش لمس كرده باشد. می خواستم بپرسم
آیا آن چه را كه دنبالش بودی در همین جا و در
كنار خانواده ات یافت نمی شد؟!
و بودا می گوید: "حق با توست! اما من پس از
سیزده سال تلاش و تكاپو این نكته را فهمیدم كه
جز بی كران درون انسان نه جایی برای رفتن هست
و نه چیزی برای جستن!"
حقیقت بی هیچ پوششی
كاملا عریان و آشكار در كنار ماست
آن قدر نزدیك
كه حتی كلمه نزدیك هم نمی تواند واژه درستی
باشد!
چرا كه حتی در نزدیكی هم
نوعی فاصله وجود دارد!
ما برای دیدن حقیقت
تنها به قلبی حساس
و چشمانی تیزبین نیاز داریم.
تمامی كوشش مولانا
در حكایت های رنگارنگ مثنوی
اعطای چنین چشم
و چنین قلبی به ماست
او می گوید:
معجزات همواره در كنار شما هستند
و در هر لحظه از زندگی تان رخ می دهند
فقط كافی است نگاه شان كنید
او گوید:
به چیزی اضافه تر از دیدن
نیازی نیست!
لازم نیست تا به جایی بروید!
برای عارف شدن
و برای دست یابی به حقیقت
نیازی نیست كاری بكنید!
بلكه در هر نقطه از زمین،
و هر جایی كه هستید
به همین اندازه كه با چشمانی كاملا باز
شاهد زندگی
و بازی های رنگارنگ آن باشید،
كافی است!
این موضوع در ارتباط با گوش دادن هم
صدق میكند!
تمامی راز مراقبه
در همین دو نكته خلاصه شده است
"شاهد بودن و گوش دادن"
اگر بتوانیم
چگونه دیدن و چگونه شنیدن را بیاموزیم

 

 




تاریخ: شنبه 25 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

وع سبک مدت حجم بازدید پخش دانلود
 زیارت عاشورا - حبیبی (زیارت)   5.91 132 بار
 زیارت عاشورا - منصوری (زیارت)   4.78 154 بار
 زیارت عاشورا - سماواتی (زیارت)   7.65 187 بار
 زیارت عاشورا - فرهمند (زیارت)   4.08 159 بار
 زیارت عاشورا - کریمی (زیارت)   7.92 246 بار
 زیارت عاشورا - منصور ارضی (زیارت)   5.57 94 بار
 زیارت عاشورا - حدادیان (زیارت)   7.08 93 بار
 زیارت عاشورا - حسن خلج (زیارت)   8.41 68 بار
 زیارت عاشورا - طاهری (زیارت)   12.84 80 بار
 زیارت عاشورا - سازور (زیارت)   5.55 79 بار

 




تاریخ: شنبه 25 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم .
انسان اگر فقیر و گرسنه باشد بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد.

شاید بتوانی کسی را که خواب است بیدار کنی اما کسی که خود را به خواب زده هرگز.

حتی تظاهر به شادی نیز برای دیگران شادی‌بخش است.

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی، اما حال که به آن دعوت شده‌ای تا میتوانی زیبا برقص .

شکست خوردن ناراحتی ندارد، آدم باید شجاع باشد تا بتواند از خودش یک احمق بسازد.

این یکی از تضادهای زندگی ماست که آدم همیشه کار اشتباه را در بهترین زمان ممکن انجام می دهد.

زندگی در کلوز آپ (نمای نزدیک) تراژدی و غم انگیز است و در لانگ شات (نمای دور) کمدی و خنده دار.

حتی بهترین فرزندان نیز دشمن جان پدر و مادرانند

 
خوشبختی فاصله این بدبختی است تا بدبختی دیگر.
اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم ناراحت نشود و اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود.

انسانها بسیار می اندیشند و کمتر احساس می کنند. ما بیشتر از تکنولوژی، نیاز به انسانیت داریم، بیشتر از نبوغ و هوش، نیاز به رأفت و مهربانی داریم، چرا که بدون مهربانی و انسانیت زندگی پر از خشونت و از دست رفتنی است .

 




تاریخ: جمعه 24 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

خدا را شکر می کنم

خدا را شکر :    که تمام شب صدای خرخر همسرم  را می شنوم این یعنی او زنده و سالم در کنار من خوابیده است

خدا را شکر :  که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرف ها شاکی است این یعنی او در خانه است و در خیابان ها پرسه نمی زند

خدا را شکر  :  که مالیات می پردازم این یعنی شغل و در امدی دارم

خدا را شکر :  که باید ریخت و پاش های بعد از میهمانی را جمع کنم این یعنی در میان دوستانم بوده ام

خدا را شکر :  که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم

خدا را  شکر:  که در پایان روز از خستگی از پا می افتم این یعنی توان سخت کار کردن را دارم

خدا را شکر:  که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم این یعنی خانه ای دارم

خدا را شکر : که در جایی دور جای پارک پیدا کردم این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن

خدا را شکر  :که سر و صدای همسایه ها را می شنوم این یعنی می توانم بشنوم

خدا را شکر : که این همه شستنی و اتو کردنی دارم این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم

خدا را شکر  :که هر روز صبح زود باید با زنگ ساعت بیدار شوم این یعنی من هنوز زنده ام

خدا را شکر  : که گاهی اوقات بیمار می شوم این یعنی به یاد می اورم که اغلب اوقات سالم هستم

خدا را شکر : که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم

 




تاریخ: جمعه 24 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

گشاده دست باش، جاری باش، كمك كن.(مثل رود )

بخشش و عفو داشته باش.   (مثل دریا)

اگركسی اشتباه كرد آن رابپوشان.  (مثل شب)

وقتی عصبانی شدی خاموش باش.  (مثل مرگ)

متواضع باش و كبر نداشته باش.   (مثل خاك)

باشفقت و مهربان باش.  (مثل خورشید)

اگر می‌خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش. (مثل آینه)

 

 

 

 

 




تاریخ: جمعه 24 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

هر چه به این ورو اون ورسر ک کشیدم و دنبا لش گشتم  خبری ازش نبود .از هر کی که فکر کنین سراغش   ازپیر وجوان،زن ومرد ،دخترو پسر اما نبود که نبود ! نه در گفتار ورفتار ،نه در چشمها ودلها مثل اینکه همه فراموش کرده اند چیزی به نام محبت و عاطفه هم وجود دارد .انگار  نسل امروز آدمی وارث بی مهری هاست .شده ایم  مانند روبات از پیش برنامه ریزی شده  بدون احساس  وعشق ومهربانی غرق در زندگی شده ایم .نه مونس  وهمدمی ،نه رفاقت محکمی نه تکیه گاه وشانه ای  که بشه روش هق هق گریه کنیم.دل داریم اما رسم  دلداری را نمی دانیم ودل همدیگر رو میشکنیم . عاشق می شویم اما رسم عاشقی ووفا را به جا  نمی آوریم . رفیق می شویم امامعنی صداقت و  راستی و یکرنگی را فراموش کرده ایم .انسانیم اما  رسم آدمیٌت و محبت را به جا نمی آوریم .اگر فردا  دیدی پدر وپسری ،خواهر وبرادری بی اعتنا از کنار هم گذشتندوهمدیگر رو نشناختن،متعجب نشیم اینآینده ایست که ما در حال ساختنش هستیم.

ای دل غافل ...

 




تاریخ: جمعه 24 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

نامه ي مرحوم ميرزا محمد الويري به مرحوم احمدخان امير حسيني سيف الممالك فرمانده فوج قاهر خلج

سر سلسله امرا را كردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعا گو محمد ساوه ای در كلك و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملك الملوك كلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در كل ممالك محروسه اسم و رسم دارم. درهرعلم معلم و در هراصل موسسم .در كلك عماد دومم درعالم، درعلم وحكم مسلم كل امم سرسلسله اهل كمالم اما كوطالع كامكار و كو مرد كرم؟دلمرده آلام دهرم. كوه كوه دردها در دل دارم. مدام در دام وام، و علي الدوام در ورطه آلام دهرم هر سحر و مسا در واهمه و وسواس كه مداح که گردم و كرا واسطه كار آرم كه مهامم را اصلاح دهد و دو سه ماهم آسوده دارد. مكرر داد كمال دادم و در هر مورد مدح معركه ها كردم. همه گوهر همه در، همه لاله همه گل، همه عطار روح همه سرور دل، اما لال را مكالمه و كررا سامعه و كور را مطالعه آمد. همه را طلا سوده در محك ادراك آورده احساس مس كردم و لامساس گو آمدم. اما علامه دهرم، ملولم و محسود و عوام كالحمار محمود و مسرور ... لا اله الا الله وحده وحده دلا در گله مسدود دار در همه حال كه كارهاي همه عكس مدعا آمد علاوه همه دردها و سرآمد كل معركه ها عروس مهر در آرامگاه حمل در آمد. عالم و عام لام و كرام، صالح و طالح، صادر و وارد، كودك و سالدار، گدا و مالدار، همه در اصلاح اهل و اولاد و هر كس هر هوس در معامله و سودا دارد آماده و اطعمه و هر سماط گرد آورده، حلوا و كاك، سركه و ساك، كره و عسل، سمك و حمل، گرمك و كاهو، دلمه و كوكو، امرود و آلو، الي كلم كدو، همه در راه، مكر دعاگو كه در كل محرومم و در حكم كاالمعدوم. اگر موهوم و معلول معدل سه صاع و دو درم ارده گردد حامد و مسرورم. مگر كرم سر كار اعلي كه سرالولد و سرالوالد در او طلوع كرده و دادرس آمده، درد ها دوا، وامها ادا و كامها روا گردد.
له طول عمر كطول المطر سواء له الدرهم، و كه المدر دهد مرد را كام دل كردگار همه عمر آسوده و كامكار دل آرا همه كار و كردار او ملك در سما مادح كار او طول الله عمره و دمره حاسده، هلك اعداءه، اعطه ماله، اصلح احواله و اسعد اولاده مدام السما

از شروع تا خاتمه نامه تمام از حروف بي نقطه الفبا انتخاب و در نوع خود از شاهكارهاي ادب زبان پارسي به شمار مي آيد.انگيزه نامه و موضوع آن قلت در آمد و كثرت عائله و تنگي معيشت بوده است. اين نامه در زمان ناصرالدين شاه بوده.

 

 




تاریخ: جمعه 24 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

اول از همه به این رقم ها و این حیوان ها توجه کنید.
۰ : خوک
۱ : موش
۲ : گاو
۳ : پلنگ
۴ : خرگوش
۵ : نهنگ
۶ : مار
۷ : اسب
۸ : گوسفند
۹ : میمون
۱۰ : مرغ
۱۱ : سگ
حالا سال ۱۳91 رو از عدد ۶ کم می کنیم که میشه ۱۳85 این عدد رو به ۱۲ تقسیم می کنیم و باقیمانده رو بدست می آوریم
میاریم که میشه عدد 5 و طبق لیست بالا عدد 5 میشه سال نهنگ دقیقا به همین طریق محاسبه کنید سال بعد سال مار
89:
پلنگ
90:
خرگوش
91:
نهنگ
92:
مار

 

 




تاریخ: جمعه 24 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي



حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: دارم می میرم
گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی دارم می میرم دیگه
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمی شه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: یعنی اگه من بمیرم، خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم
از خونه بیرون نمی اومدم، کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن،
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم،
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم،
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت،
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمی کرد
با خودم می گفتم:

 

 




تاریخ: جمعه 24 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي


تقدیم به دانش آموزان عزیز

مركز دانلود ايران  , مداحي و مديحه سرايي عيد سعيد غدير

 

مداحي سرود و مديحه سرايي عيد سعيد غدير خم

 

 

 




تاریخ: شنبه 23 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

اگر پرده به کنار رود، بر یقین من افزوده نمی‏ شود.

مردم خفتگانند؛ چون بمیرند بیدار می‏شوند.
مردم به زمانه خویش شبیه ‏ترند تا به پدران خویش.
ارزش هرکس به اندازه چیزی است که آن را نیکو می‏داند.

آن‏که قدر و اندازه خویش بشناسد، هلاک نمی‏شود.





تاریخ: 22 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي

 

 

دانایی توانایی به بار می آورد ، و دانش دل کهن سالان را جوان می سازد .  

گوش شنونده همیشه در جست و جوی سخن خردمندانه و حکیمانه است .  

خرد برترین هدیه الهی است . 

خرد و دانش مرد دانا در گفتار او هویداست .

کسی که خرد ندارد همواره از کرده های خویش پشیمان و در رنج است .  

بی خردی اسارت بدنبال دارد .و خرد موجب آزادی و رهایی است .

خرد مانند چشم هستی و جان آدمی است و اگر آن نباشد چگونه جهان را به درستی خواهی گذراند . 

اولین مرحله شناخت آفرینش همانا خرد است چشم و گوش و زبان سه نگهبان اویند که لاجرم هر چه نیکی و شر است از همین سه ریشه می گیرد .و افسوس که بدنبال کنندگان خرد اندکند باید که به سخن دانندگان راه جست و باید جهان را کاوش نمود و از هر کسی دانشی آموخت و یک دم را هم برای آموختن نباید از دست داد

خداوند درهای هنر را بر روی دانایان دادگر گشوده است .  

کسی به فرجام زندگی آگاه نیست ، خداوند هم نیازی به عبادت بنده ندارد . 

دانش ارزش آن را دارد که به خاطر آن رنج ها بکشی .  

به این زمین گرد که بسرعت می گردد بنگر که درمان ما در آن است و درد ما نیز ، نگاه کن و ببین که نه گردش زمانه آن را می فرساید و نه رنج و بهبودی حال بشر آن را به آتش می کشد ، نه آرام می شود و نه همچون ما تباهی می پذیرد .  

روح و روان و دل جهان روشن است و زمین را بی دریغ روشن می سازد خورشید از خاور برخاسته بسوی باختر که مسیری درست و بی نظیر است ای آنکه همچون آفتاب لبریز از نور و خردی تو را چه شده است که بر من نمی تابی ؟!! . 

چراغ مایه دفع تاریکی است ، بدی جوهر تاریکی در زندگی آدمی است ، که از آن دوری باید جست .

بی خردی است، که بگویم کسی بدی را بی بهانه (دلیل )انجام می دهد .  

رنج منتهی به گنج را کسی خریدار نیست .  

اگر برای انجام کاری بزرگ ، زمان نداری .بهتر است بی درنگ آن را به دیگران بسپاری .

کتاب زندگی گذشتگان ، جان تاریک را روشنی می بخشد .  

این جهان سراسر افسانه است جز نیکی و بدی چیزی باقی نیست .  

فرمان ایزد به جهانداران داد و دهش است .  

کسی که به آبادانی می کوشد جهان از او به نیکی یاد می کند . 

آنکه آفریننده و با فر است در این جهان رنج های بسیار خواهد خورد .  

از بزرگان تنها رنجهاست که باقی می ماند .

جایگاه پرستش گران کوهستان است .  

آزادگان را کاهلی ، بنده می سازد .

فرمانرویانی که گوش به فرمان مردم دارند در زندگی جز رامش و آوای نوش نخواهند شنید

کسی که بر جایگاه خویش منم زد بخت از وی روی بر خواهد تافت .  

خسروی بزرگتر ، بندگی بیشتر می خواهد .

ابلیس مانند نیکخواهان پیش می آید ، ابتدا عهد و پیمان می گیرد ، سپس راز می گوید .

آنگاه که هنر خوار می گردد جادو ارجمند می شود . فردوسی 

دیوان که فرمانروا و دست دراز شدند سخن از نیکی را هم باید مانند راز گفت .  

جز مرگ را ، هیچ کسی از مادر نزاد .

.::.

 




تاریخ: 22 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط حميدرضارضايي
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی